شماره هفتم «گاهِ نقد» با محوریت ادبیات داستانی چاپ شد
تاریخ انتشار: ۱۶ شهریور ۱۴۰۰ | کد خبر: ۳۳۰۳۸۴۵۹
به گزارش خبرگزاری مهر به نقل از روابط عمومی مجمع ناشران انقلاب اسلامی، شماره جدید مجله «گاه نقد» برای شهریورماه ۱۴۰۰، بهتازگی با موضوع ادبیات داستانی منتشر شده و روی پیشخوان مطبوعات کشور آمده است.
مجله «گاهِ نقد» توسط کارشناسی کتاب مجمع ناشران انقلاب اسلامی، با توجه به خلأ موجود در نقد تخصصی حوزههای مختلف کتاب تدوین و در حوزههای گوناگون ادبیات داستانی، تاریخ، علوم اجتماعی، فلسفه، زبان فارسی و درستنویسی، روانشناسی و دین منتشر میشود.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
اینشماره از مجله مذکور، به «پروندهای برای رمان دینی» اختصاص دارد و تلاش میکند تا نگاهی دقیق به مفهوم رمان دینی و ویژگیهای آن بیندازد. در اینشماره در چند بخش مختلف، ابتدا تعاریف و چیستی رمان دینی بررسی میشود و سپس در گفتوگو با صاحبنظران این حوزه و یادداشتهای کارشناسان، به جستوجوی رمان دینی در ادبیات داستانی ایران پرداخته میشود.
«گفتار»، «جستار»، «نوشتار»، «هشدار»، «دیدار»، «نقدوار» و «پیوست» بخشهای گوناگون این شماره هستند که هرکدام از زاویهای متفاوت به رمان دینی و ویژگیهای آن و نمونههای مختلف در آینه کتابها نگریستهاند.
در «گفتار»، سردبیر مجموعه ادبیات داستانی «گاهِ نقد»، حسین زحمتکش زنجانی، نگاهی به تاریخچه داستاننویسی در جهان و ایران و فرازوفرودها و نقاط عطف آن میاندازد و «داستانِ داستاننویسی ایران» در دوران پیشامدرن تا پسامدرن را بررسی میکند. همچنین تفاوت چیستی داستان و رمان را روشن میسازد و در نهایت، با ورود به مرز داستان و رمان دینی، بهمرور ویژگیهای آنها میپردازد. در بخش «جستار»، اعضای هیئت تحریریه، به موضوع هنجار در ادبیات داستانی و رمان دینی توجه میکنند و امکان وجود رمان دینی را مثبت میدانند و سرشاخههای رمان دینی و ارزشی را میکاوند.
در بخش «نوشتار»، هفت یادداشت از هفت کارشناس این عرصه جای گرفته است که هرکدام گوشهای از موضوع ادبیات و رمان دینی را بررسی میکنند. در یادداشتهای این بخش، مهدی کفاش درباره «ادبیات دینی و هزار اما و اگر و شاید» سخن میگوید، میرشمسالدین فلاح هاشمی ارتباط میان «خداوند، دین و داستان» را روشن میکند، محمدقائم خانی به بررسی رابطه «ادبیات و زبان دین» میپردازد، سیدمحمدحسین فیروزآبادی «روایت داستانی در قرآن در مقایسه با شاخصههای رماننویسی مدرن» را مرور میکند، وحید زندکریمخانی جستوجوی «رئالیسم جادویی و رئالیسم عرفانی» را در دنیای مولوی پی میگیرد، مجتبی رنجبر یخفروزانی به سراغ تولستوی میرود و «تغییر رویکرد لئو تولستوی به رسالت هنر و خلق آثار داستانیِ دینی و اخلاقی» را بازخوانی میکند و در نهایت، علی شِشتمدی «آسیبشناسی ادبیات داستانی دینی» را انجام میدهد.
در بخش «هشدار»، حسین زحمتکش زنجانی «هیاهوی رسانهای ملت عشق» را ردیابی میکند و درباره کتاب «ملت عشق»، تبلیغات و حمایتهای آن، ترجمههای گوناگون و دلایل پرفروش شدنش سخن میگوید و این نکته را بررسی میکند که کتابی به نام «ملت عشق» هرگز نوشته نشده و آنچه در بازار ایران به فروش میرسد، دقیقاً چیست و چگونه به این جایگاه رسیده است.
در «دیدار»، با سهتن از اندیشمندان و صاحبنظران عرصه ادبیات دینی دیدار شده و گفتوگوهایی روشنگر با آنها صورت گرفته است. احمد شاکری در مصاحبهای با عنوان «رمان بومی چارهای جز دینیبودن ندارد»، دیدگاههای خود را در این زمینه بیان و این موضوع مهم را مطرح میکند که آیا رمان دینی اساساً امکان تحقق دارد، یا رمان و دین اصلاً با یکدیگر جمعپذیر نیستند. در دومین مصاحبه، علیاصغر عزتیپاک «رماننویسی بر بستری از باورهای الهی» را تحلیل میکند و مرز رمان دینی و رمان فقهی را مشخص میکند و به واکاوی ویژگیهای دینی بودن رمان میپردازد. کامران پارسینژاد نیز در سومین مصاحبه، دربارۀ «ژانری به نام ادبیات داستانی دینی» میگوید و جای خالی نویسنده و باورهایش در رمان دینی را مطرح میکند.
بخش «نقدوار» به مرور رمانهای نویسندگان ایرانی که در دو سال گذشته چاپ شده است، میپردازد و این رمانها را در دو گروه هنجارین و هنجارستیز دستهبندی میکند و نقد و بررسی آنها را به قلم کارشناسان مختلف در اختیار خوانندگان قرار میدهد.
در «پیوست» اینشماره «گاه نقد»، آخرین بخش هفتمین شماره از گاهِ نقد، دو بسته پیشنهادی برای خوانندگان محترم و علاقهمندان به این حوزه آماده شده است. نخستین بسته کتابهایی با موضوع «پژوهش و نقد ادبی» را معرفی میکند و در دومین بسته پیشنهادی کتابهایی در زمینه «مستندنگاری پایداری» گردآوری شده است.
اینمجله با ۲۸۸ صفحه منتشر شده است.
کد خبر 5298998 صادق وفاییمنبع: مهر
کلیدواژه: مجمع ناشران انقلاب اسلامی معرفی نشریات مطبوعات ترجمه محمد مهدی اسماعیلی تازه های نشر معرفی کتاب کتاب ادبیات دفاع مقدس نقد کتاب انتشارات سوره مهر ویروس کرونا وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامی وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی دفاع مقدس جنگ تحمیلی تجدید چاپ انتشارات کتاب نیستان ادبیات داستانی رمان دینی
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.mehrnews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «مهر» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۳۳۰۳۸۴۵۹ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
پرفروشهای داستانی حوزه مقاومت در نمایشگاه
چه میشود که کتابی، در یک نمایشگاه چند روزه خوب دیده میشود و خوب میفروشد؟ قطعاً دلایل زیادی برای موفقیت کتابها در رویدادهای اینچنینی وجود دارد. بخشی از این دلایل به جذابیت خود کتاب برمیگردد.
به گزارش مشرق، کتاب «سلام بر ابراهیم» در نمایشگاه مجازی سال گذشته فروش خوبی داشت و البته همیشه یکی از پرطرفدارترین کتابهای ادبیات پایداری بوده است، چون تصویری واقعی و ملموس از شهید هادی را نشانمان میدهد. در این کتاب با مرد جوانی مواجه میشویم که سراسر فضایل اخلاقی است، اما پا روی زمین دارد و بهظاهر همه کنش و واکنشهایش زمینیاند. در گذر از همین زندگی عادی، همین حوادث ریز و درشتی که با آنها مواجه میشود، فضایل اخلاقیاش را نیز بروز میدهد. کتاب «سلام بر ابراهیم» در معرفی شهید هادی به اغراق روی نمیآورد و فقط حقیقت را، تا حد ممکن به همان شکلی که بوده است روایت میکند.
میخوانیم: در ایام مجروحیت ابراهیم به دیدنش رفتم. بعد با موتور به منزل یکی از رفقا برای مراسم افطاری رفتیم. صاحبخانه از دوستان نزدیک ابراهیم بود. خیلی تعارف میکرد. ابراهیم هم که به تعارف احتیاج نداشت! خلاصه کم نگذاشت. تقریباً چیزی از سفره اتاق ما اضافه نیامد! جعفر جنگروی از دوستان ما هم آنجا بود. بعد از افطار مرتب داخل اتاق مجاور میرفت و دوستانش را صدا میکرد. یکییکی آنها را میآورد و میگفت: ابرام جون، ایشون خیلی دوست داشتند شما را ببینند و… ابراهیم که خیلی خورده بود و به خاطر مجروحیت، پایش درد میکرد، مجبور بود به احترام افراد بلند شود و روبوسی کند. جعفر هم پشت سرشان آرام و بیصدا میخندید. وقتی ابراهیم مینشست، جعفر میرفت و نفر بعدی را میآورد! چندین بار این کار را تکرار کرد. ابراهیم که خیلی اذیت شده بود با آرامش خاصی گفت: جعفر جون، نوبت ما هم میرسه!
راوی میافزاید: آخر شب میخواستیم برگردیم. ابراهیم سوار موتور من شد و گفت: سریع حرکت کن! جعفر هم سوار موتور خودش شد و دنبال ما راه افتاد. فاصله ما با جعفر زیاد شد. رسیدیم به ایست و بازرسی! من ایستادم. ابراهیم با صدای بلند گفت: برادر بیا اینجا! یکی از جوانهای مسلح جلو آمد. ابراهیم ادامه داد: دوست عزیز، بنده جانباز هستم و این آقای راننده هم از بچههای سپاه هستند. یک موتور دنبال ما داره میاد که… بعد کمی مکث کرد و گفت: من چیزی نگم بهتره، فقط خیلی مواظب باشید. فکر کنم مسلحه! بعد گفت: بااجازه و حرکت کردیم. کمی جلوتر رفتم توی پیادهرو و ایستادم. دوتایی داشتیم میخندیدیم. موتور جعفر رسید. چهار نفر مسلح دور موتور را گرفتند! بعد متوجه اسلحه کمری جعفر شدند! دیگر هر چه میگفت کسی اهمیت نمیداد و… تقریباً نیم ساعت بعد مسئول گروه آمد و حاج جعفر را شناخت. کلی معذرتخواهی کرد و به بچههای گروهش گفت: ایشون، حاج جعفر جنگروی از فرماندهان لشگر سیدالشهداء هستند. بچههای گروه، با خجالت از ایشان معذرتخواهی کردند. جعفر هم که خیلی عصبانی شده بود، بدون اینکه حرفی بزند اسلحهاش را تحویل گرفت و سوار موتور شد و حرکت کرد. کمی جلوتر که آمد ابراهیم را دید. در پیادهرو ایستاده و شدید میخندید! تازه فهمید که چه اتفاقی افتاده. ابراهیم جلو آمد، جعفر را بغل کرد و بوسید. اخمهای جعفر باز شد. او هم خندهاش گرفت. خدا را شکر با خنده همهچیز تمام شد.
شهادت و حقیقت، خاطراتی از جنس پاکی و مظلومیت
کتاب «من میترا نیستم» نیز در فهرست پرفروشهای نمایشگاه کتاب ۱۴۰۲ جای گرفته بود. این کتاب که کاری از معصومه رامهرمزی و بازنویسی یکی از آثار قبلی اوست، داستانی از پاکی و معصومیت را روایت میکند. داستان دختر نوجوانی به اسم زینت کمایی که به انقلاب دل بست و به سهم خود برای تحقق آرمانهای آن کوشید، اما به دست دشمنان همین انقلاب به شهادت رسید. زمان شهادت چهارده سال بیشتر نداشت. سرشار از زندگی بود و مسیری طولانی پیش رو داشت. اما در همان نخستین قدمها، قربانی ترور منافقین شد. منافقینی که شرارت را نمایندگی میکردند، شرارتی که تاب تحمل پاکی و درستی این دختر نوجوان را نداشت و نه فقط با او یا با انقلاب، که با همه زیباییها و خوبیها دشمن بود. آنچه جذابیت این کتاب را بیشتر میکند، لحن صمیمی و سادهای است که رامهرمزی برای مرور زندگی شهید کمایی انتخاب کرده است. همین مظلومیت و معصومیت قهرمان داستان است که خواهناخواه خواننده را متأثر میکند و به درون روایت میبرد. معصومیتی که به شهادت ختم شد و مظلومیتی که حتی بعد از این شهادت، ادامه داشت.
در جایی از کتاب، از قول مادرش میخوانیم: بعد از اینکه خودش را شناخت و فهمید از زندگی چه میخواهد، اسمش را عوض کرد. میگفت: «من میترا نیستم. اسمم زینبه. با اسم جدید صدام کنید.» از باباش و مادربزرگش به خاطر اینکه اسمش را میترا گذاشته بودند، ناراحت بود. من نُه ماه بچهها را به دل میکشیدم؛ اما وقتی به دنیا میآمدند، ساکت مینشستم و نگاه میکردم تا مادرم و جعفر روی آنها اسم بگذارند… بعد از انقلاب، دیگر دخترم نمیخواست میترا باشد. دوست داشت همهجوره پوست بیندازد و چیز دیگری بشود؛ چیزی به خواست و اراده خودش، نه به خاطر من، جعفر یا مادربزرگش… زینب برای اینکه تکلیف اسمش را برای همیشه روشن کند، یک روز روزه گرفت و دوستان همفکرش را برای افطار به خانه دعوت کرد. میخواست با این کار به همه بگوید که دیگر میترا نیست و این اسم باید فراموش شود.
همچنین باید از «تنها گریه کن» کاری از اکرم اسلامی نام ببریم، کتابی درباره شهید محمد معماریان که زندگیاش از زبان مادرش اشرف سادات منتظری مرور میشود. «برای بقیه سه سال از شهادت محمد گذشته بود، برای من هر روزِ این سه سال، بهاندازه سی سال کش آمده بود.» اینجا با مادر شهید روبهرو هستیم، مادری که از خودش، از خاطراتش، و از پسرش صحبت میکند. «آن اوایل که جنگ شروع شد، ما فکر میکردیم خیلی زود تمام میشود. به خیالمان هم نمیرسید که هی جوانها بروند و برنگردند، مردها سایهشان از سر زن و بچههایشان کم شود و زنها تلاش کنند قوی روی پا بمانند و بچههایشان را دستتنها بزرگ کنند. ما بارها و بارها هر چیزی را که به فکرمان میرسید، پشت کامیونها بار بزنیم و هر دفعه توی دلمان دعا کنیم دفعه آخر باشد و خیلی زود شر جنگ از زندگیمان کم شود، ولی نشود و دوباره سبزی خشک کنیم و لباس بدوزیم و چشم به راه، بغضمان را فرو بخوریم و به هم دلداری بدهیم.»
حرفهای مادر، خواننده را نه فقط درگیر میکند، که تکان میدهد. خاطراتش را میخوانیم و در بخشهایی از آن، با حقایقی بزرگ مواجه میشویم. «سرش را آورد بالا و این بار با التماس و بغض خیره شد توی چشمهایم و گفت: مامان جان! میدونید شهادت داریم تا شهادت. دلم میخواد طوری شهید بشم که احتیاج به غسل نداشته باشم؛ مثل امام حسین بدنم بمونه روی زمین، زیر آفتاب. دعا میکنی برام؟ نمیفهمیدم این بچه کجاها را میدید. غافلگیر شده بودم. من فوق فوقش دعا میکردم پسرم با شهادت عاقبتبهخیر بشود، اما پسرم، فقط آن را نمیخواست؛ آرزو داشت تا آنجا که میشود، شبیه امامش باشد.»